وانشات ا.ت و تایجو (عشق یا نفرت) [پارت اول]
ا.ت و تایجو سه ساله زن شوهرن. ولی زندگی مشترکشون اصلا سالم و خوب نیست.
تایجو از ا.ت بچه میخواد ولی ا.ت بچه دار نمیشه بخاطر بدن ضعیفش.
"ا.ت"
تایجو سرکاره و طبق معمول خونه رو تميز و مرتب کردم و الان دارم شام میپزم.
تایجو اومد خونه. سریع رفتم به استقبالش. تعظیم کردم و کتشو ازش گرفتم.
ا.ت: سلام تایجو. خسته نباشی. (با لبخند)
تایجو: زودباش غذامو بیار گشنمه. (با صدای بلند و خشن)
ا.ت: چشم (با ناراحتی)
تایجو روی مبل لم میده و تلوزیون رو باز میکنه.
ا.ت زود میز ناهارخوری رو میچینه و صداش میزنه.
ا.ت: غدا حاضره!
تایجو با اخم همیشگی میاد و پشت میز میشینه. بدون اینکه ا.ت رو نگاه کنه یا ازش تشکر کنه شروع میکنه به غدا خوردن...
ا.ت: ت-تایجو... (با صدای ارام)
تایجو: چیه؟ (خشن و عصبی)
ا.ت: یه چیزی میخواستم ازت...
پایان پارت اول
تایجو از ا.ت بچه میخواد ولی ا.ت بچه دار نمیشه بخاطر بدن ضعیفش.
"ا.ت"
تایجو سرکاره و طبق معمول خونه رو تميز و مرتب کردم و الان دارم شام میپزم.
تایجو اومد خونه. سریع رفتم به استقبالش. تعظیم کردم و کتشو ازش گرفتم.
ا.ت: سلام تایجو. خسته نباشی. (با لبخند)
تایجو: زودباش غذامو بیار گشنمه. (با صدای بلند و خشن)
ا.ت: چشم (با ناراحتی)
تایجو روی مبل لم میده و تلوزیون رو باز میکنه.
ا.ت زود میز ناهارخوری رو میچینه و صداش میزنه.
ا.ت: غدا حاضره!
تایجو با اخم همیشگی میاد و پشت میز میشینه. بدون اینکه ا.ت رو نگاه کنه یا ازش تشکر کنه شروع میکنه به غدا خوردن...
ا.ت: ت-تایجو... (با صدای ارام)
تایجو: چیه؟ (خشن و عصبی)
ا.ت: یه چیزی میخواستم ازت...
پایان پارت اول
۷.۱k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.